آرام روانشاد – ایران
دختر گمشده، فیلمی در ژانر درام روانشناختی به نویسندگی و کارگردانی مگی جیلنهال است که با اقتباس از رمانی بههمین نام نوشتهٔ النا فرانته ساخته و در سال ۲۰۲۱ منتشر شد. الیویا کلمن، داکوتا جانسون، جسی باکلی، پاول مسکل، داگمارا دومینچیک، الیور جکسون-کوهن، پیتر سارسگارد و اد هریس بازیگران فیلماند.
اولین نمایش جهانی این فیلم در هفتاد و هشتمین جشنوارهٔ بینالمللی فیلم ونیز در ۳ سپتامبر ۲۰۲۱ بود و جیلنهال در آن مراسم برندهٔ جایزه اوسلای طلایی بهترین فیلمنامه شد. دختر گمشده مورد تحسین منتقدان قرار گرفته است.
داستان فیلم
استاد میانسال ادبیات تطبیقی، لدا (اولیویا کلمن)، برای تعطیلات به ساحلی گرم در یونان رفته است. جایی که خاطرات، همچون امواج دریا پیدرپی به او هجوم میآورند. فلاشبک، بخش عمدهای از فیلم را بهخود اختصاص میدهد. لدا ناگهان خود را مشتاقانه مشغول رصد خانوادهٔ پرماجرا و مزاحم کویینزی میبیند که در نزدیکی او اقامت دارند. همهچیز این خانواده او را به خاطرات گذشتهاش بازمیگرداند. از عروسک دختربچه گرفته تا خیانت نینا (داکوتا جانسن). آتشی زیر خاکستر دوباره روشن شده و تعطیلات آرام لدا را میسوزاند. در گذشته، لدای جوان موفقیت شخصیاش را به زندگی خانوادگی ترجیح میدهد و از همین رو امروز به عذاب وجدان شکست در عرصهٔ مادری دچار است. رابطهٔ نینا و فرزندش خاطرات لدا را یادآوری میکند. او مادرانگی ازدسترفتهاش را با دزدیدن یک عروسک یادآوری میکند و…
دربارهٔ فیلم
اولین حضور مگی جیلنهال در قامت یک فیلمساز و نویسنده در سال ۲۰۲۱ و با فیلم دختر گمشده رقم میخورد. فیلمی برگرفته از رمانی بههمین نام اثر النا فرانته، نویسندهٔ ایتالیایی. او با این فیلم نشان داد که فیلمسازی بالفطره بوده و برای دوستداران سینما نوید یک کارگردان زن آوانگارد و نابغه را داد.
ادبیات همواره بهعنوان مهمترین منبع تغذیهٔ سینما بهحساب آمده است. ادبیات و سینما هر یک دارای زبان و چهارچوب مخصوص بهخود بوده، اما روند تصویریشدن یک اثر ادبی در نوع خود جالب و جذاب بهنظر میرسد. آثار اقتباسی، چشماندازهای نوینی را برای معرفی ادبیات هر ملت به جهانیان مینمایاند. با نگاهی به سینمای کشورهای صاحب سبک، درمییابیم که بسیاری از آثار سینمایی در آن کشورها براساس رمان و ادبیات داستانی شکل گرفته است. حتی در سینمای تجاری نیز که هدف اصلی آن حفظ گیشه است، این مسئله بهروشنی دیده می شود. چه بسیار نویسندگانی که از طریق رسانهٔ جهانی (سینما) به سرتاسر جهان شناسانده شدند و آثارشان در کشورهای دیگر در معرض دید علاقهمندان گذاشته شد و در سرزمینهای مختلف، طرفداران خاص خود را یافتند. النا فرانته یکی از همین نویسندگان است و اقتباسهای اخیر از کارهایش (سریال دوست نابغهٔ من و فیلم دختر گمشده) او را بیش از پیش به نویسندهای جهانی تبدیل کرده است.
مادرشدن برخلاف آنچه عوام میپندارند، اتفاقی عادی و روتین نیست. تصمیمی بسیار مهم است که باید هشیارانه و آگاهانه آن را گرفت، چرا که مادرشدن تمام جوانب زندگی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد. شجاعت مگی جیلنهال در بهتصویرکشیدن مصائب و دردسرهای مادربودن بهجای آن وجه متداول مقدسگونهٔ آن، قابلاعتناست. بزرگترین شجاعت کارگردان در این فیلم تقدسزدایی از مادر است. مادری وظیفهای دشوار و نفسگیر است که خستگی و افسردگی هم بخشی از آن است. مادرها آدمهایی از پوست و گوشتاند که باید نیازها و نقصانهایشان را هم دید. جیلنهال از کلوزآپ و فلاشبک برای شناساندن شخصیت اصلی فیلم یعنی لدا استفادهٔ بسیار درخشانی میکند. او با هوشمندی و بدون اشاره مستقیم به مخاطب میگوید درست است که مادران در راه مراقبت از فرزندانشان فداکاریهای بسیاری میکنند، اما این بدان معنا نیست که این فداکاریها، عواقبی مثلِ خشم پنهان، ازدواج ناموفق، و رابطههای ازدسترفته را در پی نداشته باشد.
تدوین درخشان منظم و کلوزآپ از شخصیت اصلی فیلم، به اثر باورپذیری بسیار خوبی میبخشد، اما پررنگترین تکنیکی که بر فیلم غالب است و در باورپذیری آن برای مخاطب نقش دارد، تکنیک فلاشبک است.
اساساً اگر به سنت فیلمسازی کلاسیک بر مبنای فلاشبک نگاهی بیندازیم، میفهمیم که خط داستانی در این آثار بر سیر روایتی ساده با پرسوناژهای مختصر جریان دارد. زندگیهایی کاملاً رئالیستی با فراز و نشیبهایش که بیشتر تضادها را نشانه میگیرد. در فرم کلاسیک، فلاشبک بهوسیلهٔ داستانی که در حال روایت است یا خاطرهای ذهنی، تشخیص داده میشود. جیلنهال در این فیلم با وجودی که از قواعد سینمای مدرن پیروی میکند، اما برای شناساندن شخصیت به تماشاچی از تکنیک فلاشبک کلاسیک بهره میبرد. استفاده از فلاشبک مفهوم بسیار وسیعتری نسبت به روایت صرف داستان را در بر میگیرد. فلاشبکها به ما شکلگیری شخصیت لدا و حوادث مهم زندگیاش را نشان میدهند. جوانیهایش و دشواریهای مادربودن. حساسیتش به نظم و قوانینی که برایش تخطیناپذیرند و سرانجام همان قوانین توان او را تمام میکنند. ما تنها بخش کوچکی از زندگی لدا را در فلاشبک نمیبینیم، کارگردان هوشمندانه و با استفاده از فلاشبک تمام گذشتهٔ او را جلوی روی ما باز میکند. درواقع این صحنهها صرفاً فلاشبک نیستند. تمام آنها اهمیت و ضرورت داستانیِ خود را دارند.
لدا در زمان حال کاملاً خوشحال است. هیچ کاری انجام نمیدهد جز اینکه در ساحل بنشیند، دانته بخواند و یادداشتبرداری کند. اما پس از آن آرامش او توسط یک خانواده آمریکاییِ بهشدت پرسروصدا بههم میریزد. ما به گذشته او ورود میکنیم تا بدانیم این خوشحالی یک چیز ظاهری غیرواقعی است. دیدن زنهای آن خانواده آمریکایی و رابطهٔ یکی از آنها با فرزندش، لدا را به گذشته میبرد و در فلاشبکها مشخص میشود که لدای جوان با دو دخترش، بیانکا و مارتا زندگی میکرده است. او مادر جوانی بوده که اغلب صبر خود را از دست میداده و از خانوادهاش دوری میکرده تا روزی که تصمیم میگیرد شوهر و بچههایش را ترک کند.
تصویر آرمانی و اسطورهای از مادر بهعنوان ابرانسانی خستگیناپذیر و ازخودگذشته برای هیچکس مفید نیست. شخصیت لدا با بازی درونی و فوق درخشان اولیویا کلمن این را مدام به ما یادآوری میکند. جسی باکلی در نقش لدای جوان فوقالعاده و بازی هوشمندانهاش مکمل بازی کلمن است.
مگی جیلنهال با این فیلم ثابت کرد کارگردان کاربلدی است و مخاطبان جدی سینما را در اشتیاق فیلم بعدیاش نگاه میدارد. فیلم بهشدت محترمانه و انسانی است. میتوانید آن را همراه با خانواده تماشا کنید و لذت ببرید.
این فیلم هنوز در کتابخانههای مترو ونکوور موجود نیست و تنها راه دیدن آن از طریق اشتراک سرویس پخش فیلم نتفلیکس است.
آرام روانشاد نویسندهٔ این مطلب، روزنامهنگار و مدیر کانال سینمایی اوتوپیاست. کانال سینمایی اوتوپیا به معرفی و نقد آثار برتر سینمای جهان میپردازد. همچنین در کنار سینما مطالبی در حوزهٔ فلسفه و ادبیات هم با مخاطب بهاشتراک میگذارد. با پیوستن (Join) به این کانال، به یک نشریهٔ سینمایی، هنری آنلاین در سطح بالا دسترسی پیدا خواهید کرد.